یه روز دعوا کردیم سر اینکه با دختر حرف میزد فهمیدم اینقد کتکم زد اینقد کتکم زد بیحال شدم منم نزدیک ظرفشویی بودم اینقد کتکم زد نتونستم دورش کنم کاردو برداشتم گفتم خودمو میکشم ولم کن یهو ندونستم چی شد بقران استخون دستم معلوم بود بردم بیمارستان تنها هیشکی نفهمیده فقط خودش گفتم شیشه زده