بیدارم چنن دلتنگ بابامم
دارم به این فکر میکنم چطور با رفتنش کنار بیام
هنوز بعد سه سال نتونستم کنار بیام
اکثر شبا کارم شده یا گریه کردن یا بهشت زهرا رفتن
خودمم دیگه از دست خودم خسته شدم
حتی نمیتونم برای نامزدم وقت بزارم
شاداب و با انرژی باشم
اون بیچاره ام داره به پای من میسوزه