بله زیاد
امروز یک بنده خدایی اومد خونمون
سر یه مسئله ای اومد اتاق خوابم و یهو گفت وای چه همه کیف و لباس داری ( حالا زیادم ندارم به چشم اون زیاد بود) چه اتاق بزرگی و....
سه ساعت بعد شوهرم اومد داغون که اره با صاحب کار دعوام شده همه کارگرا رو جمع کردم دیگه نمیرم
منم یکم صحبت کردم باهاش بعد رفتم اسپند دود کردم و یه تخم مرغ شکستم و دو سه ساعت بعد دیدم شوهر آروم شده و دیگه آتیشی نیست
بی نهایت به اسپند و تخم مرغ اعتقاد دارم