اه حالم بهم میخوره از اون دوران هیچوقت لباس درست تنمون نبود هیج جا نمیرفتیم
مادرم اصلا ب خیالش نبود کهنه بپوشیم بریم جایی
یه غذای مدل دار بلد نبود دوسه تا غذای ساده
یه کافه نمیدونستم چیه دوتا خیابون اونورتر نمیتونستم برم خجالت میکشیدم
از نظر مادرم پول اضافه بود یه کلاس رفتن
یکی ازدواج میکرد خونه رو جهنم میکرد فقط میگف برید
فاصله سنی زیادی داشتن با من