سلام دوستان مدتی مشکلی برام تو محل کارم پیش اومده اینکه نمی تونم از حقم دفاع کنم یعنی هر کاری از دستم برمیاد انجام میدم ، حرفمو می زنم ولی با رانت و پارتی بازی که وجود داره نمی تونم حقمو بگیرم و این به شدت حالمو بد می کنه ، نمی تونم محل کارمون تغییر بدم چون کارم دولتیه . اونقدر حرص می خورم که از نظر جسمی هم مریض شدم . نمی تونم با این غم کنار بیام . هیچ چیزی تو دنیا مثل ضایع شدن حقم عذابم نامیده . قبلاً هر موقع ناراحت می شدم خودمو سرگرم می کردن با خرید کردن ، غذا خوردن ، فیلم و سریال دیدن اما هیچ چی آرومم نمی کنه بی قراری شدیدی دارم و حس انتقام خیلی قوی که منو به مرز جنون می کشونه اگه تجربه ای دارین راهنماییم کنید ، شما چطوری با غم کنار میایید ؟ چه کارهایی برای آروم شدن می کنید ؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
متاسفانه مجبور به کنار اومدن شدم. تقریبا این شرایط واسه اکثریت هست. بجز اون دسته که داره بهشون خوش میگذره و به نفعشون کار داره پیش میره .
محیط کارهای زیادی رو تجربه کردم تقریبا همهشون این شرایط بود حالا با شدت بیشتر یا کمتر. ولی همیشه بوده.
ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچوقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••
شما تلاشتو کردی بقیش از دستت خارجه.دیگه بسپر به خدا . کم کم همشون باید جوابگو باشن. دنیا دارمکافاته. تا جزای عملتو نبینی از این دنیا نمیری. حالا الان یا ده سال دیگه
آدما ازت میپرسن شغلت چیه تا به اندازه درآمدی که داری بهت احترام بذارن...
منم وقتی نمیتونم کاری کنم فقط فرار کردم تا ارامشم حفط بشه. اخرین بارم شهرداری حقمو خوردن و یه دختر رو جام اوردن و من بیکار شدم. خیلیها گفتن پیگیر باش دوباره برگرد نرفتم. دوسال حالم بد بود. افرادی رو اوردن ک ن از من زرنگ تر بودن ن تحصیلاتشونمرتبط بود ن کاری بودن. توهم ارامشتو حفظ کن اگ هیچ کار نمیتونی انجام بدی خدا خودش یه راهی نشونت میده.