2777
2789
عنوان

چرا هي گريه ميكنيد

340 بازدید | 28 پست

چرا تو هر تاپيكي ميرم ميگه فلاني ناراحتم كرد نشستم گريه كردم اين اين حرفو زد گريه كردم ، قوي و محكم باش دختر ياد بگير وقتي كسي ناراحتت كرد يه كلمه بلند بگو بره به درك چون ارزش حتىٰ فكر كردن بهش نداره چه برسه به غصه خوردن، هميشه يادت باشه  اول خودت ، دوم خودت و بعد از ٩٠٪؜ كه خودت بود ٩٪؜ خانوادت و ١٪؜ همسرت پارتنرت يا هركس ديگه 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم عصبی میشم یکی هی گریه کنه. 

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

بابا همه ی اینارو خوب میدونیم ولی اون حرف و اتفاقه و حالا هرچیه هی تو مغزمون رژه میره ماهم اعصابمون خورد میشه میزنیم زیر گریه این بدرک گفتنه و واقعا عمل کردنش خیلی خوبه هرکسی نداره

منم عصبی میشم یکی هی گریه کنه.

من خودم خيلي گريه ميكردم سر هرچي چون لوس و بي اعتماد به نفس بودم ولي هرچه سنم رفت بالاتر فهميدم هيچكي به اندازه من با ارزش نيست تا خودم قدر خودمو ندونم انتظار دارم يكي ديگه بياد ارزش منو بفهمه 

بابا همه ی اینارو خوب میدونیم ولی اون حرف و اتفاقه و حالا هرچیه هی تو مغزمون رژه میره ماهم اعصابمون ...

يه دفتر صد برگ بردار هي بنويس اصلا خط خطي كن پارش كن بندازش دور 

من خودم خيلي گريه ميكردم سر هرچي چون لوس و بي اعتماد به نفس بودم ولي هرچه سنم رفت بالاتر فهميدم هيچك ...




چندسالگی خوب شدی ؟؟؟؟


بعد ۳۰ امیدی هست؟؟؟😄😄😄


من یکی  میگه پخخخ سریع دلم میشکنه😄😄


و گریه میکنم خیلییییی احساسی ام 😫😫😫😫

نی نی سایت پُر شده از کاربرای زرنگی که میان پشت هم تاپیکای گدایی و آه و ناله میزنن و میگن شام نداریم ... حسرت یه کیلو میوه داریم.... یا میگن نمیتونم برای بچم مرغ بخرم .... باهمین حرفا احمق فرضتون میکنن و کلی پول ازتون میگیرن ... انقد ساده نباشید و برای این مفت‌خور ها پول نزنید و هارشون نکنید مثل این خانمی که دستش رو شد از کاربرا چندین میلیون به بهونه ثبت نام بچش گرفته ، بعدش پررو پررو میگفت من به کاربرا برای پول نگفتم خودشون پول زدن😑😑😂😂

من خودم خيلي گريه ميكردم سر هرچي چون لوس و بي اعتماد به نفس بودم ولي هرچه سنم رفت بالاتر فهميدم هيچك ...

من برای دیگران، برای وسایل، برای شکستن و خراب شدن و این جور چیزا گریه نمیکنم. ولی گاهی پیش میاد بخاطر خودم و تلاش هایی که کردم و نتیجه نگرفتم گریه م گرفته. اونم به ندرت 

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

اون یک درصد رو بشدت موافقم

ولی متاسفانه برعکسه

کاش چشمان مرا خاک کنید ... تا نبینم که چه تنها هستم...یک لحظه از انسان شدنم هست که ان رانمی توانم هرگز بدون وحشت بخاطر بیاورم، زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم راشنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را میدهد با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می اورد، انها همه جا ساعت نصب کرده اند. اما چطور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند ، در سینه شان حمل کنند.!
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز