عروسی دختر داییم دو شب پیش بود بعد من غذای بچم اضافه بود رفتم ظرف یکبار مصرف بگیرم بریزم توش دوتا ظرف گرفتم نمدونم تو چه فکری بودم بعد آوردم همون جوری گفتم ظرف نمیخواین به مادرشوهر مو اینا اونام گفتن نه حالا حس میکنم خیلی بهم نگاه میکردن ، خیلی ضایع بود کارم بگو آخه تو فضولی یه ظرف وردار مثل آدم بیا بشین