برادرم و عروسمون ۲ ساله عقدن.
به خاطر یه سری کارهای پدرش ۲ ساله عقد عقب افتاده.
خونه و جهیزیه و ماشین و هزینه ی عروسی همه و همه رو حاضر و آماده کردیم
حتی ازشون جهیزیه هم نخواستیم
عروسمون خیلی دختر خوبیه
خیلی دوسش داریم
برادرم و عروسمون هم عاشق همدیگه هستن
مادر عروسمون هم خیلی خانوم و دوست داشتنیه.
خلاصه اینکه همه چیز عالیه به جز پدر عروسمون.
عروسمون باردار شده. به ما گفت اول و ما هم ازش حمایت کردیم. عروسمون و برادرم از نظر روحی و مالی آمادگی داشتن. اما می ترسیدم به پدرش بگه بارداره.
خط آخر اصلاح می کنم: می ترسید به پدرش بگه بارداره
خوشبحال عروستون ک همچین خانواده ای داره شوهرش
ای جان ب این خانواده
خب
مبارک باشه
واقعا گناه دارن این همه مدت نامزدن
چرا با وجود شرایط آماده عروسی نمیگیرید.
تا اینکه بالاخره پدرم با پدرش صحبت کرد.
پدرش بی آبرو بازی در آورد.
گفت دامن دخترم رو لکه دار کردید 😐😐😐
برادرم و عروسمون ۲ ساله محرمن اسم شون توی شناسنامه ی همدیگه ست
یه مراسم عقد بزرگ گرفتیم ۵۰۰ نفر فقط برای عقد دعوت کردیم
یعنی همه می دونن زن و شوهرن
و منتظر بودیم مشکل پدرش حل بشه و عروسی بگیریم
پدره کلا مشکل داره
پدرش وقتی فهمید و دعوا راه انداخت،
گفت باید بدهی من رو بپردازید تا اجازه بدم دخترم بچه رو نگه داره.
یعنی پدرم بدهی اون رو بپردازه که حدودا ۳۰۰ میلیونه
خوب برن سر خونه زندگی دقیقا منتظر چه اجازه ای هستن؟
ای بابا
مبارکهههههههه لی لی لی لی لی لی لی لی 💃💃💃💃💃💃💃💃
