پارسال مثل امروز از صبح بیدار شدم داشتم براش کیک تولد میپختم
دسر درست میکردم کادوهاشو اماده کردم شمع خریدم
تا عصر داشتم براش کیک و این چیزا آماده میکردم
از قنادی کنار خونمون دونات هم گرفتم بعد رفتم در خونشون کارش دارشتم(خونهامون کنار همه)بهش دوناتارو دادم گفتم خودم پختم زنگ زد میگفت عجب دستپختی داری چقد خوشمزن ولی اخر شب بهش گفتم که اینارو خریده بودم...
بعدش شب اومد خونمون مامانم بابام اینا رفته بودن خونه خالم نبودن ،براش تولد گرفتم چقد دوتایی خوش گذشت چقد خوشحال شده بود همش میگفت چرا اینقدر زحمت کشیدی چرا اینکارارو کردی
موقع فوت کردن شمع هم آرزو کرد که همیشه باهم باشیم زودتر عروسی بگیریم بچه دار بشیم
ولی امروز رفتم سنگ خاکشو بغل کردم
امروز دلم خیلی گرفته
خون گریه میکنم شما بگین چیکار کنم؟