ما نامزد بودیم( محرم بودیم) اما عقد هم نبودیم و خانواده ها خبر داشتن و چندددد سال باهم بودیم . من ازش باردار شدم میدونمم کارم اشتباه بود اما پیش امده بود و نامزدم گفت نمیشه و اگه پدرت بفهمه داستان میشه و من بخاطر این ادم محبور شدم این کارو انجام بدم و بخاطرش اندازه تموم عمرم پشیمونم و عذاب کشیدم انقد افسرده شدم که قرص اعصاب میخوردم ..اما دست من نبود از زندگیم سیر شدم با اینکه یکسال و نیم هست که گذشته... الانم با بی ابرویی و فوحش رابطمو تموم کردم خیلی به خانوادش بی احترامی کردم . اونا هم کم اذیتم نکرده بودن .. الانم رابطمو تموم کردم اما نمیدونم چجوری دیگه به این ادم فکر نکنم با اینکه ازش متنفرم و هیچ وقت نمیبخشمش . باور کنید به حرف اسونه که بذارش کنار و بهش فکر نکن و فلان اما تو عمل خیلی سخته و انقدر برای من سخته که با ادمی که رابطه داشتم اونم این همه مدت تمومش کنم .همش میگم چجوری با یه ادم دیگه وارد رابطه بشم
واقعا از خدا میخوام منو ببره خیلی از زندگیم بیزارم