دلم میخواد با یکی حرف بزنم خیلی خستم همیشه بهترین روزهای زندگیم با غم گذشت و گریه برام از عروسی نامزدی تا الان که بچه دار شدم ،الان بچم چند روزه دنیا اومده همسرم بخاطر کارای خانوادش میخواد بره از ایران من تنها میمونم با بچم یعنی ۲۳ روزگیش میخواد بره کارای من هنوز درست نشده میگه عمم هست خیالم راحته عمه اش مادرم میشه،دلم بدجوری گرفته دلم میخواد زار بزنم تا بهار میره دوباره برمیگرده ولی من کشش ندارم ،اصلا سرد شدم دیگه ،میترسم بره و نیاد دیگه یه بارم قبلا من با مادرم سر موضوعی بحثم شد اصلا ربطی به این نداشت گفت خودم میرم اینو نمی‌برم ماهانه بهش پول میدم ،دو سه روز قبل هم گفت آینده ات مهمه برام اگه بتونم همینجا کارات و اوکی میکنم همینجا درس بخون دیگه هر ۴ ماه یه بار میام ایران دلم گرفته نمیدونم چرا اینجور میشه زندگیم
عجب پفیوذیه البته ببخشیدا
چی بگم الان بگم بیا ایران نیا ایران اصلا برا چی میای ایران یک ملذ ارزوشونه بیان اونجا
اجازه نده بره
وقتی راضی نیستی دلت راضی نیست اجازه ندی بهتره
مهریه بذار اجرا
چ‌میدونم ممنوع الخروج بشه
خب عزیزم صبوری کنید تا کارهای شما هم جور بشه و برین پیشش
چرا اینقدر پیچیدش کردید؟ تو این مدت هم زبان کشور مورد نظر را بخونین هم یه حرفه ای که اونجا باهاش کار هم بکنید. و بچه تون هم تا اون موقع بزرگ تر میشه این که عالیه به نظرم.
البته نگرانی و استرسی که دارید را درک میکنم ولی واقعا میشه با آرامش از این شرایط عبور کرد و به شرایط خیلی بهتر رسید.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز