2777
2789

می خوام یکم از خودم بنویسم که کمکم کنید. 

26 سالم هست و سه ساله ازدواج کردم، توی شهرمون خانوادم خانواده به نامی هستن و از لحاظ ظاهری همیشه مقبول بودم ازدواج سنتی کردم و پدرم از تابلو فرش دستباف دادن تا لوستر های سقف. 

مادر شوهرم خیلی اذیت می کرد و شوهرم بشدت دهن بین بود و الان خیلی خوب شده، یادم فردای روز عقدم شوهرم فرستاد که بیا خونه رو تمیز کن باهامون این جشنی بوده که برای خودت بوده و من پاشدم رفتم چقدر قبلش اذیتم کردن، جهیزیه ام که اومد 3 ماه اجازه نداد که ببرنشون خونم توی پیلوت بود ( خونم توی یک ساختمون هست) چرا چون مبل هام به سلیقه شون نبود از اون سلطتنی ها نبود و کلاسیک بود، برای حنابندون که نگم انگار خون بس بودم نه جایگاه عروسی نه فیلم برداری نه گذاشت برم آرایشگاه نه هیچی عروسی هم که چقدر اذیت...... سرکوفت بزن که چرا فلان چیز نیوردی فلان برای جهیزیه ات و منت گذاشتن سر من که پسرش سر تر هست و هنوز عاشق مرده داره و در حالی که همه میگن من سر ترم ولی برای من این حرفا مهم نیست چون حوصله حاشیه ندارم و این که من تموم اون مدت انگار بچه بودم تو خواب غفلت یک دونه از این اتفاق ها به خانوادم نمی گفتم و اگر میدیدن اعتراضی می کردن من دعوت به آرمش و سکوتشون می کردم چرا چون دختر ساده و چشم گوش بسته ای بودم که فکر می کردم روال زندگی همه هست و طبیعی. من خدا لایق دونست بعد از 2 سال مادر شدم و اوایل بارداریم بشدت حال خراب بودم و رفتم خونه پدرم 

ادامه شو توی تاپیک می نویسم 

کامل نوشتی ریپلایم بزن

 نظرات ما از پرسه زدن در شبکه های اجتماعی سرچشمه میگیرن ،نه مطالعه کتاب ها ....این تقلید از دانایی ،درواقع الگوی جدید نادانی است ........... اینستاگرام پرشده از رقص یه مشت زن و شوهرخل و چل که باقر کمر،صاحب خونه و ماشین میشن،اونوقت دانشگاه رفته هامون یا تو اسنپ کار میکنن یا پیک موتوری........

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

و همسرم بخاطر شغلش رفت شهر دیگه و من نتونستم برم باهاش و موندن خونه پدرم

اینم بگم من خونه اصلیم توی ساختمون خانواده همسرم هست و یک خونه نقلی هم توی شهری که همسرم هست اجاره کردیم و مادرشوهرم وقتی می ریم کلید خونه مون میگیره، من یکبار دری اتاق مون قفل کردم و رفتم به جنجالی به پا کرده و قهر قهر بازی در اورد

خلاصه تموم اون دو ماهی که خونه پدرم بودم ایشون یک زنگ بهم نزد که خوبی، چیزی احتياج نداری، کاری نداری، در حالی که خانوادم همه جوره کنارم بودن و اصلا نیازی به این ها نداشتم ولی دوست داشتم محض احترامی که همیشه براشون قائل بودم و هر وقت میومدن خونم توی اون شهر دکتر می بردمشون یا نهایت احترام می زاشتم بهم حداقل یک تماسی می گرفتن نه اون نه خواهر شوهرم در حالی که برای جاریم که چند بچه داره جان فدا هستن و میگرن تر و خشک شون می کنن و همه کاری براش می کنن، چندین بار برگشتن به من گفتن که بچه تو برای خانواده خودت...... 

یکی از فامیل های شوهرم چند وقت پیش پیام داد که یک زنگ یا تماسی یا پیامی به مادر شوهرت بزن دلش تنگ شده...... گفتم اصلا اون چرا یک بار حالی از من نگرفت چه خوبی در حق من کرده چه محبتی که جلوی جشمم باشه من بد حال این بچه تو شکمم می پرسید

گذشت و رفتن مسافرت و لطف کردت برای من بچم هدیه آوردن البته من ندیدم همسرم عکسش فرستاد...... ولی من از همسرم تشکر کردم ولی گفتم من هیچ کدوم برام اهمیت نداره من محبت و احترام می خوام 

بنظرم اسی زیاد کینه نکن زنگ بزن تشکر کن و تمام

عزیزم من کینه ای نبودم ولی می بینم چقدر بی محبتی می کنن بی احترامی می کنن، من وقتی باردار شدم می گفتن دروغ می گی.... کار به جایی رسیده خانوادم هم مسخره و توهین می کنن،،،،، من الان یک هفته هست اومدم با همسرم توی اون شهری که کار می کنه 

چرا خانوادت مسخره و توهین میکنن اون کار اونا از خانواده ی همسرتم بدتره محبت نکردن محبت نکن ولی برات هدیه گرفتن زنگ بزن تشکر کن نشون بده اگه خوب باشن توام خوبی

بخاطر اسمم منو ریپلای نکن من اصلا جاری ندارم...هر اسمی زدم برای کاربریم قبول نکرد از 

حالا همسرم و بقیه نی کردن تو ناخننم که تماس بگیر تماس بگیرم چی بگم؟؟؟؟ به چه بزرگی به چه محبتی

عزیزم چقدر اذیت شدی

حالا شاید پشیمونن و عوض شدن، حالا یه تماس بگیر دیگه زنگ نزن تا اونا زنگ بزنن، همسرت هم خوشحال میشه و اگه اونا عوض شده باشن که چه بهتر، حال خودت هم خوب میشه اگه نه همسرت متوجه میشه اینا همون آدمای سابقن 


تصور کن، گوش کن، بنویس، بگو و تکرار کن، بهش میرسی اگه نرسی به بهترش میرسی، امیدوار باش. 

عزیزم چقدر اذیت شدیحالا شاید پشیمونن و عوض شدن، حالا یه تماس بگیر دیگه زنگ نزن تا اونا زنگ بزنن، همس ...

نه عزیزم عوض نشدن، این هدیه هایی که برام اوردت چیزی نیست در مقابل هدیه هایی که من بهشون میدم با مناسبت و بی مناسبت..... خیلی هم از همسرم میگرن پنهونی در حالی که هیچ احتیاج مالی ندارن..... اونا همیشه وظیفه من می دونن تماس گرفتن رو کوچیکی کردن رو در حالی که برای جاریم اینطور نیستن و خیلی هواش دارن اون همیشه بهشون زحمت میده خودش و بچه هاش روش هستن و خیلی پشت سرشون حرف میزنه 

چرا خانوادت مسخره و توهین میکنن اون کار اونا از خانواده ی همسرتم بدتره محبت نکردن محبت نکن ولی برات ...

عزیزم خانواده همسرم خانوداه منو مسخره می کنن، و برادر شوهرم یک کاری پدرم براش انجام داد عوض این که تشکر کنه وقتی از خ.... از پل گذشت به پدرم توهین کرد. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792