رابطم با شوهرم اصلا خوب نیست
خیلی ازش دلخوری دارم
پشیمونم از انتخابم این چی بود بخدا
از شهدا گله مندم
واقعا از اون شهید گله دارم
من دوبار ختم چله توسل به اون شهید برداشتم
نیت کردم ازشون خواستم اگر خوبه و باهاش پیشرفت معنوی می کنم جور بشه
وسطای ختم واقعا خواب شهید را دیدم
مانعی تو ازدواج ما پیش نیومد
یکم خاستگاری تا عقد طولانی شد ولی مانعی ایجاد نشد
مادرشوهرم خیلی آدم پستی هست واقعا خدا خیرش نده
من اون زمان که تازه عقد کرده بودم شوهرم را میپرستیدم
اونم همینطور
ما داشتیم باهم شروع میکردیم و کلی برنامه داشتیم
مادرشوهرم همش وسط زندگیه ما بود با دخالت های بیجاش
زندگیه ما را به حاشیه برد
دوسال ما تو عقد بودیم خدا ازشون نگذره
چه اذیت هایی کردن
چه تهمت هایی که مادرشوهرم به ما زد
همون موقع کاش جدا شده بودم
سر هرچیزی دعوا ایجاد می کرد
حسادت های بیجا داشت
انگار من پسرشو دزدیدم یه جور بدی رفتار میکرد
با هزار زحمت و سختی پول رهن خونه جور کردیم بابام بهمون داد نصف پول رهن خونه را
اعصاب و روانم تودوران عقد بهم ریخت
همه ازم میپرسیدن کی عروسیتون هست
پشت سر من توخونه جلو همه بدگویی میکرد
من نمیدونم اون دنیا چطوری میخواد جواب پس بده
بعد از عروسی هم حاشیه دیگه ای ایجاد کرد
دوماه بامن قهر بودن خانواده شوهرم
خیلی تو روابط من و شوهرم اثر گذاشت
متنفرم از مادرشوهرم
هروقت میخوام ببینمش حالم بد میشه که باز حرف و حدیث جدید پشتم دربیاره
شوهرم همیشه جلو مادرش کوتاه اومده
هیچ وقت حمایتی ازش تو زندگیم ندیدم
برای همین هم حسی دیگه بهش ندارم
جدا از کاهل نماز بودنش و اینکه سر کار جلو بقیه جا نماز آب میکشه و خودشو خوب جلوه میده