تو شرایطی که گیر گیر گیر بودم ..تو شرایطی که راه پس پ و پیش نداشتم..تو یکی از سخت ترین چالش های زندگیم یه دفعه یادت افتادم...گفتم مگه نمیگی میشنوی؟؟مگه نمیگی رحم میکنی؟؟مگه نمیگی حواست به همه چی هست؟؟مگه نمی بینی معجزه میخوام؟؟مگه نمی بینی مستاصلم؟؟؟مگه نمی بینی گیرم؟؟مگه نمی بینی ؟؟؟مگه نمی بینی چقدرررر شک دارم چقدر ازت فاصله گرفتم؟؟؟خب کمکم کن بهم رحم کن لطفتو معجزه تو نشونه ت رو نشونم بده....خود خدا میدونه راست میگم...خود خدا میدونه در عرض یه ساعت ورق برگشت...خود خدا میدونه چقدر اشک ریختم که خدا منو یادش نرفته...فقط خودش میدونه...الهی شکرت...خدایا بمونه یادگاری من لطفتو فراموش نکنم تو رو دیگه فراموش نکنم