2777
2789

واکنشتون چیه؟

قبلا مخالف بودم و ناراحت میشدم 

ولی الان خودمو جای مامانم می زارم به نظرم بهتره براش 

حتی برا من و داداشمم تا حدودی  

ای کاش زودتر هم جدا شده بودن تا الان عادت کرده بودیم

ولی از ی طرف دوست ندارم امسال چالشی داشته باشم 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

منم یه سال قبل کنکورم میخاستن طلاق بگیرن..

خیلی سخت بود بدون بابام برامون،هم روند طلاق طولانی بود با اینکه بابام مامانم رو زده بود و معتاد هم بود..ولی با دادگاه گفت نمیشه چون دوتا بچه داری و شاهد هم نداشتی

ینی دارم بهت میگم طلاق گرفتن راحت نیست اصلااا مخصوصا اکه بچه داشته باشه طرف..منی ک بابام اینجوری بود دادگاه قبول نکرد..چه برسه شما که فقط دعوا میکنن.

اگرم بخان بگیرن حداقل ۵ سال طول داره..بدون دلیل طلاق نمیدن.

مامان من فقط برا ترسوندن بابام اینکارو کرد و یه ماه رفتیم خونه مادرجونم و خیلی سخت گذشت چون هی مادرجونم میگفت چرا بچه هات  آوردی و فلان و هزار منت

آخرش بابام خودش اومد و مارو برد..و آشتی کردن..تا الانم بابام دیگ دعوا نکرد با مامانم و خیلی بهتر از قبل شد

🎀🌸🍓🌱

منم یه سال قبل کنکورم میخاستن طلاق بگیرن..خیلی سخت بود بدون بابام برامون،هم روند طلاق طولانی بود با ...

ما با هم زندگی میکنیم 

حتی باهم حرفم میزنن 

و گاهی اوقات حتی خیلی خوبن

ولی بابام همش عصبانیه هممون خسته شدیم دیگه

امروز مامانم به داییم گفته شاید طلاق بگیرم 

ما با هم زندگی میکنیم حتی باهم حرفم میزنن و گاهی اوقات حتی خیلی خوبنولی بابام همش عصبانیه هممون خسته ...

خب ببین..

بابای منم دقیقا همینطوری بود سرکار تو بانک که مردم رو اعصابش بودن نمتونست سر مردم خالی کنه میومد خونه همش اخم داشت..

اصلا با ما حرف نمیزد باور کن من تو ۱۷ سال زندگیم خنده بابام رو ندیدم اصلا..انقدر ک بداخلاق بود..خوب بود ولی چطور بگم اصلا کار به کار ما نداشت..انگار ن انگار ما بچه هاشیم 

بیشتر اوقات بخاطر خانواده مادریم همش دعوا بود..بابام از خانواده مادریم یه کینه چند ساله داشت و همش سر جنگ داشت حدودا ۷ سال بخاطر کینه بابام نمتونستیم بریم خونه دایی یا خاله و مادرجونم

بعدش دیدیم اینطوره و بابام ی شب از عصبانیت مامانم رو زد و رفتیم خونه مادرجونم و طلاق رو راه انداختیم..سر یه ماه بابام کم آورد اصلا بدون ما خواب راحت و خوراک نداشت

ماشینش رو توقیف کردیم ول فایده نداشت..منم چون رشته ام گرافیک بود و بدون پول واقعا نمیشد وسایل رو تهیه کنم سختم بود

بابام از رو لج در خونه رو قفل میکرد و من چن هفته بدون وسایل بودم رسما..بعدش نرم تر شد و در رو وا گذاشت ک وسیله برداریم

خلاصه که آخراش دیگه نمیشد جدی ادامه داد،،نه ما و نه بابام،

دیدیم دادگاه و پلیس هیچ راهی نداره

تازه ما رفتیم پلیس شکایت طرح کردیم و من به عنوان شاهد با هزار ترس و گریه تعریف کردم بابام چجوری مامانم رو زد..وقتی سرمو آوردم بالا پلیسه گفت فقط همین!

ینی یجوری گفت که انگار هیچی نشده باور کن..گفت با این چیزا نمیشع طلاق گرفت..همون لحظه به مامانم گفت برگرد سر خونت نمتونی طلاق بگیری و الکی بچه هاتو اذیت نکن

هنوز تری اونروز تو دلمه و روحیه مو بد خراب کرده

تویی ک کنکوری ای بدتر میشه برات واقعا..درک میکنم مامانت سخته براش ولی شمام سخته براتون..برا همتون چه بابات چه مامانت و خودت،،

بابام بعد دوسال که خودش شخصا اومد از مامانم دلجویی کرد خیلی بهتر شد..عصبانی میشع ولی خیلی کم..بالاخره هر آدمی عصبی میشه

با ما حرف میزنه و میخنده،دیگه هم مامانمو نمیزنه..مامانمم مراعات میکنه که یوقت بابام بدتر نشه باز.

خلاصه که زندگی همه مشکلات داره،،میگذره همشونم

ول اگه مامانت بخاد طلاق بگیره ب بعدش فکری کرده؟

که چجوری قراره از پس بچه هاش بربیاد..که واقعا دادگاه قراره شمارو بده به مامانت یا بابات..زن نمیتونه تنها زندگی کنه اینو میگم چون خودم دیدم چجوری زندگی می‌کردیم تو یه ماه بدون بابام..مادرجونم که مادر مامانمه مارو نمتونست تحمل کنه..

آخرشم برگشتیم تو همون خونه،

ولی طلاق فقط برای این خوبه که شوهر طرف دوباره خوب بشه و بهش یه تلنگری زده بشه و سرعقل بیاد

عمه من یه سال طلاق گرفت..شوهرش معتاد بود شدیدد 

ول امسال دوباره ازدواج کرد باهاش چون نتونست بدون شوهر زندگی کنه

🎀🌸🍓🌱

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز