بچه ها داستان این چند روز زندگیم رو میخام تعریف کنم
اول از همه بگم که من یه پارتنر دارم نمیشه گفت مرد بدی هست خوبی هم داشته تا جایی که تونسته کمک کرده و همراه بوده در کل آدم بدی نیست یه مقدار فشار مالی روشه و حدودا ۱۰ساعت تو یه محل شلوغی سرکار هست و بعضی وقتا میگه حوصله ندارم و این چیزا منم تو دوران بی حوصلگیش غر میزنم و رو اعصابش راه میرم و کل کل میکنم و هی میگه حوصلت ندارم فعلا کل کل نکن منم هی حرف میزنم هی حرف میزنم زبون تو دهن نمیبرم حالا ایشون یه چند روزی هست کم حرف تر شده و بیشتر تو خودشه باهام حرف میزنه از کلمات عشقم و اینا استفاده میکنه و گفتم حست کم شده از انتخابت پشیمونی گفت حسم عوض نشده و نخواهد شد فقط تو رو همون جوری قوی و سرسخت میخام