هیچکس تو دنیا نیس ک دوستم داشته باشه یا درکم کنه اون از مامانم ک هیچ درکی نسبت بهم نداره هیچ علاقه ای بهم نشون نمیده اون از عشقم ک خیلی دوسش داشتم حاضر بودم تو بدترین شرایط کنارش باشم ولی ترکم کرد و رف با یه دختر دیگه با چشمای خودم میبینم با یکی دیگ آنلاین میشه جیگرم میسوزه به خاطر اون بهم بدترین حرفارو زد اینهمه گریه کردم مامانم یبار حتی دلسوزانه باهام حرف نزد همش با دعوا تحقیر سرزنش واقعا نمیدونم زندگیم واقعا جه مدلیه حسرت روزای خوبو معصوم بودنمو میخورم حتی آبجی و داداشم ندارم که باهاشون حرف بزنم ی عمه دارم ک دردو دل کردنم پشیمونی میاره قلبم گرفته میگم چرا نمیمیرم
اینروزا همش تاپیکام مودش بد شده حالم خوب بود وقتی که دوباره صدای عشقمو شنیدم دیگه..
ای کاش آدما یکم درک داشته باشن هعببب