من کلا چن هفته خوابگاهی بودم بعدش انصراف دادم😂
ولی خب کلا بخوام بگم هم اتاقیامو خیلی دوس داشتم بلحاظ عقاید و قومیت با هم متفاوت بودیم ولی یه سری نقاط مشترک داشتیم که حس میکردیم هیچ جا اتاق خودمون نمیشه😁
غذا تا صبح روز پنجشنبه با خوابگاه بود بعد اون دست خودمون البته اینقدر زیاد غذا میکشیدن که بعضیامون برا روزا تعطیلم هنوز غذا داشتیم
بهداشت و تمیزی و سلف همهچی عالی و در حال رسیدگی
ساعت خاموشی بین خودمون توافقی بود هیچ وخ مشکلی نداشتیم از این لحاظ و بعد از ظهرا هم که از کلاس برمیگشتیم اینقدر خسته بودیم مجدد خاموشی میزدیم بچههایی که کلاس داشتن بخوابن یکم
جارو زدن و زباله خالی کردن و سفره جمع و پهن کردن رو تقسیم میکردیم
ظرف و ظروف و لباسا هم هرکس مال خودش رو میشست
رعایت نظافت مهمه تو خوابگاه مثلا مرتب حمام کردن
برای درس خوندن هم سالن مطالعه هست هم محیط خود خوابگاه بعضیام توی راه پلهها درس میخوندن
فضای شادییه کلی هم سن و سال دورت هستن با اتاقای دیگه هم میتونین دوست شین و با هم رفت و آمد داشته باشین
سالن ورزشی داره زمین چمن داره اتاق تلویزیون هم ما اسمشو داشتیم ولی اتاق مطالعهمون در اصل و اصن تلویزیون نداش
دیگه اینکه وسایلمون رو معمولا بدون اجازه برنمیداشتیم هرچقدم که صمیمی بودیم اللخصوص بعضی بچههارو میدونستیم خیلی حساسن اصلااا سمت وسایلشون نمیرفتیم😂
مریض نشدن و مراقبت کردن اونجا خیلی مهمه بالاخره دیگه مامان دور و برمون نیست غذای مخصوص بپزه حواسش به داروها باشه فلان تازه بقیه هم میترسن خودشون بگیرن😂 القصه باید پیشگیری کنی حسابی
دیگه شب نشینی داشتیم تو تاریکی هریپاتر میدیدم خوراکی میخوردیم بزن و برقص به راه بود گاهی هم بیرون میرفتیم گاهی بازی میکردیم و...
ساعت ورود خروج راستش من زیاد محدودیتی تو خوابگاهمون ندیدم دیر وقتم بعضیا برمیگشتن خوابگاه درمورد دانشگاه بهشتی میگم