سلام به روی ماه تک تکتون، غروبِ شهریوریتون بخیر باشه🤍✨️
حالتون چطوره؟
حقیقتا دیروز ، پارتنرم بعد از یک هفته ، از پیش پدر و مادرشون به شهرِ محل زندگیِ من برگشتن و شب قبل با من هماهنگ کرده بودند که اگر تاخیر نداشته باشن، فلان ساعت فرودگاه هستن .
من هم که مثل همیشه به جزئیات توجه نکرده بودم ، متوجه منظور ایشون نشدم و به رغم شلوغی های برنامه ام ، از خستگی بیماریِ تازه دچار شده، گوشیم رو خاموش کردم و تا ساعت ۱۲ ظهر خوابیدم؛ جاتون خالی
شاید براتون خنده دار باشه ولی وقتی با صورت رنگ پریده و چشمای پف کرده یِ بین خواب و بیداری درب واحد رو باز کردم، با صورت یک خانوم جوان مواجه شدم که دوشادوش پارتنر عزیزم قرار گرفته بودند؛ و بله ! ایشون خواهر شوهر آینده بنده تشریف داشتند!
امیدوارم بتونید منِ هیجان زده رو تصور کنید!
یه دختر سرماخورده ی خسته ، با موهای فرفری و بلندش که زیر یه چادر گل گلی پناه گرفته بود!
باهاشون احوالپرسی کردم و دعوتشون کردم به داخل بیان
[یه توضیح کوچیکی اینجا بدم ، خواهر شوهرِ من حدودا اوایل اردیبهشت از همسر عقدیشون جدا شدن . گویا آقا بی نهایت عاشق ایشون بودن و هر شب میومدن پشت درب خونه پدریِ پارتنرم و سر خواستگاری بحث میکردن، توی عقد هم خانوم متوجه خیانتِ همسرش میشه و جدا میشن ، از پارتنرم چند سالی بزرگترن ، از نظر عقیدتی با بنده متفاوتن و به خاطر زحماتی که پارتنرم برای کار های قانونیِ این جدایی انجام دادن، وابستگی بینشون شدید تر شده.
نمیدونم من رو میشناسید یا نه ، ولی من هم توی دوران نوجوانی، توی دوران عقد جدا شدم و لازم به ذکرِ که بگم باکره هم نیستم.
با پارتنرم از خرداد آشِنا شدم و قرار بود بعد از ۶ ماه آشنایی ، اگر قضیمون جدی شد با خانوادشون در میون بذاریم( خانواده من کمابیش مطلعند) در نتیجه اقدام ایشون خارج از برنامه و بدون هماهنگی با من بوده، گویا پارتنر جان قصد داشتند هنگامی که توی فرودگاه به استقبالشون میرم من رو با این قضیه مواجه کنند که تیرشون به سنگ میخوره.]
خلاصه که بعد از سرو چای ، به پارتنر جان پیام دادم که لطفا قول و قرار بینمون رو خدشه دار نکن ( که این قول و قرار شامل عدم حضور ایشون توی خونه ی منه) ، اگر میتونی بهانه ای جور کن و خونه ی من رو ترک کن ؛ خواهرت روی چشم من جای داره ولی حضور شما توی حریم خونه آرامشم رو به هم میزنه!
ایشونم با توپ پر، کافه یِ محل کارش رو بهونه کرد و مارو تنها گذاشت.
در کمال تعجب ،همین که با خواهرشون تنها شدیم ، صداشون رو بالا بردن و یکم توهین آمیز ، کلی فرمودن که من همین برادر رو دارم ، توی مطلقه لیاقتش رو نداری و به خاطر جسمت باهاته و کیس های در سطح تو زیادن، بیخیال برادر من شو.
منم با لبخند که نه ، ولی معمولی گفتم که بین من و برادرت رابطه ی جسمی ای برقرار نیست و فقط آشنایی قبل از ازدواجه ، اگر با این موضوع مشکلی دارید ، من همین اندک رابطه رو هم تموم میکنم، نهار خوردیم ، برادرشون اومدن سراغشون و رفتن.
من هم پیام دادم ، "هزینه هایی که بهتون بدهکار بودم رو پرداخت کردم ، متاسفانه ادامه این رابطه به نفع دو طرف نیست" و تمام.
از دیشب وسایلم رو جمع کردم و به خونه ی یکی از همکارام رفتم گوشیم رو خاموش کردم تا چند دقیقه پیش ، که نگهبان مجتمع از طریق خاله جانم ، بهم رسوندن که، پارتنرم برای بقیه همسایه ها مزاحمت ایجاد کردن .
الان باید چیکار کنم ؟ واقعا سردرگمم