پانزده ساله ازدواج کردم تویه خونه ۲۴ متری با دوتا بچه شوهرم بیخیال به فکر کار زندگی نیست به فکر پیشرفت نیست معتادهم هست فقط خرج خونه رو به زور میده هیچ انگیزه ای نداره به زندگی خسته شدم از زندگی نمیدونم چیکار کنم هر مشکلاتم بهش میگم اصلن گوش نمیده ساکته انگار دارم با دیوار حرف میزنم همش پیش خواهراشو اینور اونوره بهونه میاره سرکار نمیره بچم ۷ ماهشه بخاطر سزارین شدنم نمیتونم برم سرکار برای خودم سالی یبارم لباس نمیخرم لباسام تیکه تیکه شده بچه اولم ۱۴ سالشه مریضه پول نداریم ببرمش دکتر
کاش بچه دار نمیشدی
ببخشید که اینو میگم
ولی وقتی شرایط زندگیتو میدیدی چرا به بچه دوم فکر کردی ؟
جدا شو
نمیخوام سرزنشت کنم ولی خب برا چی با این وضعیت بچه آوردی اونم بچه دوم
عزیزم ۱۵ ساله این شرایط و داری
چرا دومی رو آوردی؟؟؟.خب نصف تقصیرام گردن شماعه
بااین شرایط دومی رونبایدمی اوردی میرفتی کارمیکردی برای خودتو بچه بزرگت سرپناه درست میکردی
شوهرت بفکر نیست توچرا دومیو آوردی؟
دیگه چرا دومی رو اوردی برای این مرد
همه اومدن گفتن چرا دومی رو اوردی ،
من دیگه نمیگم چون ب خودتون مربوطه
بنظرم جایی ثبت نام کن کمکتون کنن مثل کمیته امدایی جایی تا وقتی ک خودت بتونی بری سرکار
کار خونگی هم میتونی انجام بدی، سبزی پاک کن ، یا منگوله روسری درس کن ، یا عروسکایی ک سادن خانما میارن خونه درست میکنن .. قند شکستن و اینا
فقط اینکارا ب ذهنم رسید
خدا کمکت کنه
وا
خب ادم باید بچه داشته باشه
برای بزرگ کردن اون بچه هم باید شرایط داشته باشه
الان فردا بچتون حسرت بخوره که میخواد مثل بقیه بچه ها فلان چیز فلان قیمت رو بخواد میتونین براش محیا کنید ؟
اون بچه هم یه حقوقی داره...
چرا بی فکر یکی دیگه رو وادار به زندگی کردن میکنید
واقعا دلم نمیخواد ناراحتت کنم اما طرز فکر درستی نیست
ناراحت نشو ازم ❤️
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
