من دیوونه نیستم بخدا عقلمم سرجاشه سالمم ولی یه مدته خیلی زود عصبی میشم قبلنا اینطوری نبودم از وقتی ازدواج کردم بلاهایی که شوهرم سرم آورد منو به اینجا کشوند اینکه کوچکترین صدایی در حالی که برا همه عادیه منو روانی میکنه درحدی که سر طرف داد میزنم میگم نکن حتی یه سری جمله ها یا حرفا یه جوری روانمو بهم میریزه که خودمم بعدش از واکنش شدیدم پشیمون میشم اینکه یکی بشینه پیشم مدام حرف بزنه یا چیزی بخوره کارم به جایی کشیده نمیخوام سر یه سفره با کسی بشینم صدا غذا خوردن میوه خوردن حتی آب خوردنشون آزارم میده یا بعضی صداها و حرفا حتی صدا خنده هاشون یا بعضی کاراشون اینکه یکی با دهنش صدا دربیاره چون شوهرم سر سفره غذا و ته مونده دهنشو هی تف میکرد تو صورتم یا پیش من با صدای افتضاح و چندش آوری غدا میخورد یا اینکه رو سرم پتو میکشید الانم پتو میبینم دندونام یه جوری میشه بخدا دیوونه ام میدونم ولی چیکارکنم شرایط مشاور و روانشناس رفتنم ندارم امروز بابام کمرش درد میکرد هی ناله میکرد با صدای بلندی گفتم ساکت شو فقط ساکت شو خودم خیلی پشیمونم میدونم کارم اشتباهه ولی دست خودم نیست بخدا
برو بیرون از خونه بگرد پدرت چه گناهی کرده
اختلاله
اعصابت خورد نیست؟ من وقتی اعصابم خیلی خورد میشه اینجوری میشم
منم رو صداها حساسم و اذیتم میکنه
دیوونه نیستی
فقط به خاطر اسیبهای روحیای که دیدی اذیتی
منم بعد اینکه یه مشکلی واسم پیش اومد اینجوری شدم
منمجردم ولی
عزیزمممم خدا لعنت کنه هرکی که باعث این حالت شده
من دقیقا تو شرایط توام
یکی کنارم چیزی بخوره دوست دارم بزنم تو دهنش
صدای جویدن غذا جوری دیوونم میکنه که چندماه پیش سرسفره انقد حرص خوردم قاشق تو دستم شکست
صدای حرف زدن
پچ پچ کردن
تایپ کردن
همه اینا به طرز فجیحی رو مخم میره
مشاورم رفتمتاثیر نداشت
باید خودت رو خودت کار کنی و اعصابتو اروم کنی
و خودتو سرگرم کنی
من یه مدت یه کلاسی رفتم بیرون از خونه میرفتم حواسم پرت میشد
الان خیلی بهتر شدم
اشکالی نداره دستت بابات رو ببوس بگو بخاطر سختی های ازدواجه وگرنه عاشق و ممنونش هستی
