حالا نمیدونم خانواده شما هم مث خانواده منن یا ن
من مامانم فهمید مشکلاتو با خانواده شوهرم بعد رفته ب اشناهامون گفته😑😑😑😑امروز دخترخالم خونش بود زنگ زدم جلو اون میگه چ خبر از خانواده شوهرت خبری ازشون داری ...خب حالا تو بدونی هیچ ب این معنا نیست بری ب فک و فامیل هم بگی خیلی عصبی شدم ریده تو حالم
علاوه بر اون سرکوفت میزنن دیدی شوهرت اینجوری خانواده اش اینجوری
من میدونم مامانم نمیگه
خیلی ویترین آبروی خانواده براش مهمه
ولی ابدا جلوش نمیگم نمی خوام غصه منو بخوره تو هیچ موردی
پ دوستامون اینهمه مامان مهربون از کجا آوردن 😕
من مجردم هیچوقت ازحرفای دلمو به خانوادم نگفتم هیچوقت
خبرهم ندارن وفکرمیکنن خیلی حالم خوبه
چون خودشون با طرف صمیمی آن فک میکنن ما هم مث خودشونیم
آره مامان ها کلا فک میکنن خاهر هاشون و خاهرزاده هاشون محرم اسرارشون هستن درحالی ک اصلا اینجوری نیس
قبول دارم من میخوام کسی یه چیزی رو نفهمه به مامانم نمیگم چون بگم همه میفهمن
کاش مادری باشیم حرفهای بچه هامون به کسی نگیم
ازدواج راه دورم.یکی دوبارازسرناچاری وبیکسی زنگ زدم ب خواهرم درد ودل کردم.دوسه روزبعد دیدم مادرم خبرای جدیدمیده بهم...زنگ زدم ب خواهرم و شستمش
والا خوشبحال مادرت که از حرف مردم نمیترسه
حرف مردم براش مهم نیست
اتفاقا مادر من همه مون رو بیچاره کرده که مردم چیزی نفهمن،،،مردم پشت سرمون حرف میزنن،،،،مردم الان اینو میگن
منم مجردی بهش نمیگفتم...الان متاهل شدم تو شرایط سخت بودم مجبور شدم بهش گفتم چون استراحت مطلق بودم خانواده شوهرم بی عرضه بودن هیچ کمکی بهم نکردن مجبور شدم بهش گفتم ک بیاد کمکم کنه ۲۰روز فقط خودش اشپزی میکرد تمیز میکرد دیگه اومد و اخلاق خانواده شوهرمم دید
