میگن از محبت هاشون میگن
ناخواسته اشکم جاری میشه
یه عمر حسرت محبت پدر به دلم که موند هیچی باعت تمام خفت و خاری م هم فقط خودش شد
از بی کسی و بی پناهی خسته م کم آوردم هرچی زور میزنم زورم به پای زور روزگار نمی رسه
کاش یکی بود بغلم میکرد سرمو میزاشتم رو شونه هاش زار زار گریه میکردم انقدر بغض دارم حس خفگی دارم
خیلی سعی کردم قوی باشم ولی هرچقدرم پوستم کلفت باشه زیر بار این همه مشکل کمرم خم شده
دل مرده شدم تو این چهار دیواری
خدایا قربونت برم من که جز خودت کسی رو ندارم
چقدر تحمل کنم چرا به دادم نمیرسی
من که آدم بدی نبودم با دیدن ناراحتی مردم ناراحت شدم با خوشحالی شون خوشحال
خدایا خودت میدونی ته تهش هرچی باشم بد ذات نیستم
چرا نگام نمیکنی .چرا تموم نمیکنی خدایا یه جای بلندم کن
من دیگه کششش ندارم
خدایا خسته م