مادر من ی مشکلی داره، ی موضوع رو خیلی تو ذهنش بزرگ میکنه و بنظر من همیشه درحال خودخوری و تنفر ورزیدنه
منم اینطور کرده بود، ک بعد ازدواج خیلی تلاش کردم خوب شم، هرکی هرچی گفته ب جهنم
حالا چند روز پیش با مادر یکی از دوستام بحثش شده، دوستمم ب طرفداری از مادرش با مادرم دعوا کرده
حالا الان دیدمش برخلاف همیشه ک میرفتم باهاش حرف میزدم فقط از دور دستی تکون دادیم واسه هم، مادرم بی محلش کرد ( با مادر همون دوستم حرف میزنه و میگه ما ی بحث زنونه داشتیم ک حل شد دخترش بی ادبی کرد دخالت کرد)
حالا مادرم مغز منو خورده میگه بچه های مردم خوبن ، ت چرا دست تکون دادی باید بی محلش میکردی ، خاک تو سرم واسه دختری ک دارم دیگه ازت بدم میاد و و و و و و
واقعا بعد ی مدت طولانی کار کردن رد خودم بازم پر از خشم و نفرت شدم نسبت ب خودم و دیگران و دارم خودخوری میکنم 😔😔😔