تاپیک اولم همه چیزو گفتم
شوهرم که بهم گفت غذا بپز براش نپختم فکر میکردم بازم هار میشه کتکم میزنه اما دیدم از خونه رفت بیرون منم خواستم فرار کنم گفتم ولش کن شب کجا میمونی این یه ساعت دیگه میاد. من تو اتاق به حالت قهر درو قفل کردم اومد تو خونه صدام کرد گفت غذا گرفتم بیا بخوریم منم بی محلی کردم اما تو دلم گفتم چرا داد و فریاد راه ننداخت نیومد کتکم بزنه اینقدم دلخور بودم نمیخواستم ریختشو ببینم اومد تو راهرو دید در قفله شروع کرد حرف که ببخشید من خسته بودم امروز تو بیمارستان فلان اتفاق افتاد منم داد زدم گفتم سر من باید خالی میکردی گفت ببخشید اصن من غلط کردم ولی من نبخشیدم این دفعه به هیچ وجه نمیبخشمش کلی حرف زد اما من یه جوری که انگار کرم هیچی نگفتم
گفت تو غذا نخوری منم نمیخورم و واقعا غذا نخورد تا همین الان که بیداره و داره فیلم میبینه
شما به من بگید چیکار کنم کدومشو باور کنم آدمی که یه بار کمربند سیاه و کبودم کرد یه بارم سرمو شکوند امشبم که موهامو کشید و زد تو صورتم💔💔💔
هر دفعه پشیمون میشه عذرخواهی میکنه تا یه مدت محبت میکنه ولی باز عادی میشه
این دفعه با این که نبخشیدمش اما دلم سوخته براش غذا نخورد به خاطر من
ساعت 5 میره شیفت من میتونم اون موقع برم یه شکایتی چیزی بکنم اما دودلم
من با این آدم چیکار کنم روانی شدم از رفتارای متناقضش