امشب داشتم از خونه خواهرم اینا میومدم پشت فرمون به این فکر میکردم یه عمویی دارم خیلی شوتی سواره داشتم با خودم میگفتم الان فکر کن این با این شوتی سواری تند بره آدم باهاش باشه یا با یکی باشه الان ببینمش بعد من با ماشین برم دنبالشون با سرعتشون جلوشو بگیرم بعد یاد بچه فامیل مون افتادم که به همین طریق تصادف کرد و فوت شد و این حرفا
رفتم خونه به زن داداشم فکر میکردم تو ذهنم داشتم یه ماجرایی براش تعریف میکردم یکدفعه زنگ زد گفت عموت تصادف کرده برگام ریخت یعنیییییییییییی!!!!!!!!