توروقران یکم جلو برید
گور پدر بعضیا
نمیدونم چجوری بگم ولی ادم حتی دستش راحت به سفره دراز نمیشه،حرفای همیشگی براش سنگیتر میان.کلا راحت نمیشه ادم من بیشتر بخاطر این بعد طلاق ازدواج کردم از خودم بدم میومد زجر میکشیدم چون پدرم بشدت افکار قدیمی داشتن بعد ازدواج مجدد هم چهارسال اجازه ندادم پاشو بذاره تو خونه من یا عروسیه من نفرتم دراومد خیلی کنتاکتهای بدی شد الانم گاهی به مامانم میگم نیاریش نمیخام ببینمش
عزیزم
ادما همیشه اوله یچیزی ضر مفت میزنن
وقتی ببینن طرف داره برنامشو طبق صلاح خودش جلو میبره بعد ی مدت لال میشن
تازه حتی یکم دیگه ک میگذره ب عنوان ی ادم موفقه مستقل مثال میزننت
ب جان بچه هام همشون همینجورین
ینی دقیقا روالش ایتجوریه
تو حتما همینکارو کن اتفاقا
سکوت کن و اونجوری ک کاملا خودت دلت میخواد برو جلو ببین چقد همه چی خوب بشه
خب نمیذاشت بابام باور میکنی بعد طلاق نمیذاشت حتی اصلاح کنم؟؟؟ میگفت خانه من قانون هایی داره بعد من از لحاظ روحی اسیب دیده هستم میگفت خانه من قانونهایی داره.
وقتی که جهازمو اوردیم خونه این شوهرم بعد چیدن پدرم اومد تو گفتم خانه منم قانونهایی داره اشغالو میبریم بیرون و تو خونه نمیاریم من به انرژی خونم ارزش قائلم
من دیدم یکی از اقوام دوره
ولی خب خیلی سخت بهش گذشت
چون تنها بودن آدم رو رنج میده
البته ایشون خانواده ش قبولش نکردن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
