تو تاپیکهای قبلم هست دعوا با نامزدم اومد دعوا کرد گفت همه چی تموم شد رفت
الان ۱۵ روز که نه زنگی نه پیام هیچی نداده
آنقدر دلم براش تنگ شده ولی غروروم اجازه نمیده بهش زنگ بزنم
یه روز بعد دعوا زنگ زدم گفتم مامان بزرگم دعوت کرده شامگوشیو قطع کرد روم من دیگه زنگ نزدم
امروزم جاریم زنگ زده بود ندیده بودم زنگ زده به نامزدم گفته بیاین شام به زنتم بگو اونم گفته من نمیتونم بگم خودت بگو 🥹
جاریم به مادرشوهرمگفته بیاین شامدور هم باشیمفلانی رو هم میگم بیاد (یعنی من ) اونم گفته نه بهشون نگو اونا قهرن فککنم
بعدش من دیدم جاری زنگ زده بهش زنگ زدم دوباره گفت اره میخواستم شام دعوت کنم جواب ندادی بیا اینجا گفتم نه قهریم و...
بعدش خیلی اصرار کرد بیا و گفتم نه برادرشوهرمو فرستاد دنبالم اومد دم درمون بهم زنگ زد بیا پایین به خاطر من بیا من باهاش حرف میزنم غلط کرده (اصلا قضیه دعوا رو نمیدونست)ولی نرفتم گفتم نمیام اگه میخواست خودش میومد دنبالم یا زنگ میزد
خیلی خجالت کشیدم برادر شوهرم اومد برگشت خیلی بد شد