من تمام مجریدم غصه تینو میخکردم هیچکی عاشقم نشد و تنهای تنهای شبم و اینحرفا دوسه روز بعد عقدم یه پسره دور فتمیل که فقط منو تو بچگیم دیده اومد دم در خونمون که باباام حرف زده بوده من میخواستمش چرا دادین رفت
تازه بابامم چند سال بعد گفت که چند بار تو مجردیم اومده دکش کردیم و بهت چیزی نگفتیم ذهنت مشغول نشه
درهرصورت شکر خدا نفهمیدم چون موردی که ندیده عاشق بشه مورد خوبی نیست
ولی خوب شماها هم شاید داشته باشید مثل من خبر نداشته باشید