بچه ها من همونم که گفتم امشب تولد نامزدم بود ولی خانوادش دعوتم نکردن الان با نامزدم صحبت کردم و واقعا بین دو راهی ادامه یا اتمام موندم از شروع رابطم باهاش براتون توضیح مفصل میدم لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم
من و نامزدم ۹ سال پیش باهم اشنا شدیم شروع اشناییمون هم اینجوری بود که من ی شب اتفاقی تو پارک میبینمش و ازش خوشم میاد ولی نمیرم جلو و بعدشم تو شلوغی گمش میکنم تا مدت ها تو فکرش بودم که چقدر حیف شد چون اولین بار بود از یکی خوشم اومده بود خلاصه بعد ی مدت از فکرش میام بیرون تا ۸ماه بعدش ی پسره اسمشو اینجا مستعار میزارم امیر ، امیر از من خوشش میاد و شماره منو از دوسم میگیره و میاد پیام میده ولی من ردش میکنم بعدش همین امیر کلی ادمو واسطه میکنه که من قبول کنم ولی من بازم ردش میکنم یکی از همین ادمایی که واسطه میکنه نامزد فعلیم هست که اسمشو میزارم نیما (اسم هارو الکی میگم که جریان پیچیده نشه راحتتر توضیح بدم) بعدش نیما میاد بهم میگه امیر دوست داره و تلگرام بهم پیام میده منم از عکس های تلگرامش میفهمم این همون پسرس که تو پارک ازش خوشم اومد بهش میگم امیرو دوست ندارم و اونم اصراری نمیکنه ولی بعدها کم کم رابطم با خود نیما خوب میشه چتامون بیشتر میشه و بهم نزدیک میشیم و از هم خوشمون میاد ولی تا اینجا فقط دوست عادی بودیم و حرفی از رابطه نبود و فعلا دوماه بود که چت میکردیم تا اینکه یکی از دوستای من به اسم فاطمه با دوست نیما وارد رابطه میشه و باهاش تو پارک قرار میزاره و منم با فاطمه میرم و نیما هم بادوستش میاد اونجا برای اولین بار منو میبینه قبلا حتی عکسمم بهش نداده بودم خلاصه اون روز همش نگاهمون بهم بود و اونم خیلی از من خوشش میاد ولی همون روز هم کلی کل کل داشتیم بعدش این دوست نیما که با فاطمه وارد رابطه شده بود میره به امیر میگه فکر کنم نیما مخ اون دختره که تو ازش خوشت میومدو زده و اینجوری میشه که امیر از من و نیما کینه به دل میگیره
بگم ادامشو؟؟؟
