تاپیک قبلی توضیح دادم که امروز تولدش بود و با خانوادش جشن گرفت و منو دعوت نکردن الان زنگ زد عذرخواهی ولی من تمومش کردم ولی جالب اینجاست ظاهرا نمیخاد برای موندنم تلاشی بکنه انگار بود و نبودم براش از اولم مهم نبود
فقط اینکه من با این اقا ۹ سال دوست بودیم و الان ۶ماهه نامزد شدیم البته عقد نکردیم جهت اشنایی و رفت و امد رسمی نامزد شدیم ، اولین ادمای زندگی هم بودیم و کلی خاطرات وجود داره الان فراموش کردن برام سخته
چیکار کنم کنار بیام با این جدایی؟ حس میکنم دیگه نمیتونم به کسی دیگه حسی داشته باشم راسش رابطه خوبی هم با خانوادم ندارم و امیدم به این بود با نامزدم زندگی خوبی تشکیل بدم ولی حالا...