دختر ۸م چهار ماهه میشه
از اول که دخترم دنیا اومد همش میگفتم گوششو سوراخ کنیم میگفت نه زوده زوده منم دیگه نگفتم
تا اینکه چند روز پیش خونه خواهرشوهرم بودیم گفت چرا گوششو سوراخ نمیکنین شوهرم با خنده و شوخی گفت هرچی میگم ببریم سوراخ کنیم نمیاد
خواهر شوهرم گفت بیا فردا بریم گفتم نه با مادرم میرم..
حالا امروز اس ام اس دادم ب شوهرم برم سوراخ کنم گفت اره برو منم نوبت گرفتم
ظهر اومد خونه عصبی گفت همش چشم و هم چشمیه الان چه گوش سوراخ کردنی کار ادم های دهاتی
هیچی نگفتم
رفتم با مامانم سوراخ کردم
الان شوهرم اومده خونه قهر کرده
میگم فازت چیه خودت گفتی برو میگه تو هی گفتی برم برم منم مجبوری گفتم ول کن نیستی
میخواستم بگم اون شب خونه خواهرت خودت گفتی اجازه نداد حرف بزنم گفت بسه حوصله ندارم