امروز بهش گفتم کل عقدمو گریه کردم چون بلد نبودی چجوری باهام برخورد کنی از ازدواج باهات پشیمونم بهش اونم گفت منو از زندگیت بیرون کن
بهش گفتم برو به خانواده ها بگو میخایم طلاق بگیریم
از اول ازدواج من اشتباه بود خواهرای من مقصر بودن هیچ وقت نمیبخشم خواهرمو
منو بدبخت کرد وقتی گفتم حسی ندارم بهش خوشم نمیاد ازش گفت منم نسبت به شوهرم اینطوری بودم خوب شدم
من خودم با تمام وجود از ازدواج با همسرم پشیمونم بخاطر خانوادش ولی هیچوقت ب زبون نیاوردم بروز هم ندادم ولی اون یکبار وسط دعوا ب من گفت لعنت ب روزی ک عقدت کردم، ببین انگار ی تیر خورد وسط قلبم هنوز نتونسم هضمش کنم قضیه برای چندماه پیشه هربار یاداوری میشه دوباره میشکنم اشکم درمیاد، امیدوارم شوهرت مث من دل نشکسته باشه
مشکلت چیه باهاش
چرا بهش حس نداری بخاطر ظاهرش یااخلاقش
چندسالته عزیزم؟
من تورو همیشه یادمه💔
شرایط خیلی سختی داری
الان مشکلتون چیه؟
دوسش نداری!
خب طلاقو برای همین موقع ها گذاشتن دیگه. اگه داری اذیت میشی بهترین کاره
چون به خودت ظلم میکنی اینجوری
همسرت راضی میشه به طلاق ؟
