2777
2789
عنوان

ماجرای تولد دیشبم🥴🥴

225 بازدید | 25 پست

بچه ها دیروز تولدم بود .شوهرم برعکس همیشه زودتر اومد خونه من بیرون بودم زنگ زد که بیا خونه من اومدم 

منم زود اومدم خونه بعد شوهرم گفت امروز به خاطر تو زودتر اومدم خونه..

بعد دوش گرفت اومد دراز کشیدگفت یه کم میخوابم پامیشیم میریم بیرون واست کادو و ...بخریم ولی من میدونستم این بخوابه دیگه بیدار نمیشه و مغازه ها میبندن

یکی دوبار هم پسرم صداش کرد و بیدار نشد گفت متوجه نشدم اینم بگم که سرکار خیلی خسته میشه

الآن من حق دارم از دستش ناراحت بشم یا...

چون حس می کنم مثل بچه ها قولم زد😏😒

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خواب مونده دیگه چرا ناراحت بشی یه روز دیگه برو خرید

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792