سلام خانمای عزیز..
من16سالمه
تو بچگی خیلی اذیت شدم پدرمادرم بارها خواستن جدا بشن به خاطر خیانت های پدرم اما نشدن
مادرم افسردگی گرفته بود و مدام اذیتم میکرد و بهم بدبین بود تا اینکه بردنش پیش روانپزشک و دارو مصرف کرد و خوب شد
اما چندماهی میشه که مادرم قرصاشو ترک کرده و نسبت به همه بدبین شده، همیشه پدرمادرم بحث میکنن«بابام دیگه خوب شده اما دوباره مادرم..»
به همه شک داره با خاله هام قهره با پدرمادر خودش قهره، نردیک یه ساله مادربزرگمو ندیدم انقد دلم براش تنگ شده..
به منم بدبینه میگه میری تو حیاط که پسرا ببینن تورو، میگه تو خرابی
خیلی اذیت میشم
چیکارکنم
چیکارکنم مامانم خوب بشه
بخدا انقد دلم برای خاله هام و دایی هام تنگ شده.. برای بابابزرگم مادربزرگم
ای خدا.. 🙂