نههر شب گریه میکرد خصوصا که شوهرم هم تو دوران عقد همش پیش ما بود و مامان من عاشق دور هم بودن و خونه ...
خوش بحالت من که قلبا دلتنگ خونه بابام میشم تا حرفش میشه بغضی میشم ولی این کارای مامانم رو میبینم حس میکنم دیگه جام تو خونه نیست باید فقط زودتر جمع کنم برم . کارامو دارم تند تند میکنم که زودتر عروسی کنم