آره بی ربط ترینشون این بود
یکی هم بود تو یه روستای متروکه بودم و هوا تاریک بود
یه کوچه باریک پیدا کردم که روی زمین طلا ریخته شده بود وقتی خواستم بردارم اجنه وارد شدن منم با دو تا شمشیر باهاشون جنگیدم
خواب جنگیدن با گله سگ ها هم دیده بودم
سر بریده شدن آدم توی باغچه
قطع عضو آدما هم به وفور تو خوابام دیدم
خداروشکر چند وقتیه خوابام یادم نمیمونه