باورم نمیشه انقدر تایم زیادی از جدایی و طلاقم گذشته....
خیلی سنم پایین بود ک ازدواج کردم و جدا شدم....
من ادم ازدواج نیستم....
نمیتونم با ی مرد معمولی زندگی کنم
....وارد رابطه شدم با مردایی ک زندگیای خوبی داشتن ...
یا من ادم ازدواج با اونا نبود
یا اونا منو در حد اینکه بخان بگیرنم ندیدن
خلاصه همیشه ی پارازیتی وسط بود
من میخام درس بخونم استخدام شم برم سرکار کلا قید این یک مقوله رو بزنم تو زندگیم
بعد گوشیم خاموش کردم درس بخونم
خواهرم زنگ زده دعوا برو شوهر کن
این چ وضع تنها بودنه بمیریم کسی باخبر نمیشه
یا خاله م میاد میگه فکری بردار ک شوهر کنی..
یا مادرم همش دعا میکنه این بچه از تنهایی در بیاد
شایدباورتون نشه ولی من خیلی لذت میبرم از تنهاییم
خونه ای ک صد در صد مال خودمه
وسایل خودم
خونه خودم
اصلا عشق میکنم...
دلم میخاد بچه هم داشته باشم ولی ۳۰ ب بعد
الان اصلا حسی ب ازدواج ندارم من😐😑
درسته کار من یا حرف اونا؟