خیلی برام مهمه
خواب دیدم که
ی جایی بودم نزدیک مدرسه
ی خوته ویلایی بود ک من با دوست پسرم بودم🤣 بعد ی اتفاقی افتاد همه فهمیدن پسره خیلی خاص بود چون خیلیا تعجب کرده بودن
بعد من فرار کردم سریع داشتم میومدم خونه
تو راه ی رفیقی رو دیدم ک خیلی ساله باهاش ارتباط چنداتی ندارم خیلی هم حسوده
اون موقع داشت با دختر خالش راجب پسره و من صجبت میکرد ک وقتی رسیدم خواسنم بهش ی مطلبی رو یگم گفت گمشو برو نیازی نیست حرفی بزنی خیلییییی ناراحت شدم
راهمو ادامه دادم تا خونه
بعد غدوب بود از دوربینا دیدم ک ی عده ادم خیلیییی زیادی اومدن همه پولدار و کلی شیرینی و کلی شاخه گل بزررگ اورده بودن و پسر لباس مجلسی پوشیده بود اومده بودن برای خواستگاری
خانوادم همه رفتن استقبال فقط منو بابام تو خونه بودیم😐
بعد 🤣🤣🤣🤣