امضات....
اندکی صبر سحر نزدیک است
منم تنها بودم. همسرمم طبق معمول همش تو قهر بود. دوست داشتمخودمو دار بزنم. اما میگذره کمی تحمل کن
پسر من خیلی گریه میکرد بیچاره و منم به هزار ترفند شیر میدادم بهش
یه روز حدود ۱۶ ساعت نه خودش خوبید نه گذاشت من بخوابم. برش داشتم بردمش دکتر. ایتقدر حالم بود تو زمستون یه لباس گرم نپوشیدم خودم. ۴ ساعت تو سرما نشستم تا منشی فرستادمتو. اونم بعد اینکه صدام درومد و گریه م گرفت که خانم خجالت بکش با بچه ۲ ماهه ۴ ساعت نگهم داشتی پشت اتاق دکتر. رفتم تو گفتم بچم همه علائم ریفلاکس رو داره، گفت خب بیا امتحان کنیم بهش امپرازول بدیم ببینیم چجوری میشه و شیر آی آر که البته بهش نساخت پپتی دادیم..... اون شب بچه خوابید تا صبح.... باورم نمیشد مدام پا میشدم چک میکردم میدیم خوابه.... خیلی عذاب کشیدم ولی از دوماهگی دیگه شبا خوابید و همسرم همچنان قهر بود