2777
2789

من یه بار رفتم هیئت بعد شام غریبان بود تشت و اینارو آوردن و یکی هی داد میزد یا ابوالفضل و این اصلا یه طور خاصی جیغ میزد تو اون تاریکی من به خواهرم نگاه کردم یهو خندمون گرفت اونقد خندیدیم که دیگه نایی واسمون نمونده بود یه دختر تقریبا هم سن و سال خودمون اومد وایساده کنارمون فک کرد ما داریم گریه میکنیم و ما حاجت گرفتیم اون موند اونم اومد گریه کرد واییی😂😂😂


خیلی شرایط بدی بود وسط هیئت هی به خودم میگفتم بسه دیگه

حرف خنده دار اینه همه دنبال ادم نچرالن

ولی هر روز دارن تزریق میکنن

 *بهشت عجب جای مخوف و هولناکی میشود وقتی که*:*داعشی ها* فکر میکنند به بهشت میروند...*طالبان* فکر میکنند به بهشت میروند...*القاعده* فکر میکند ب بهشت میرود...*مابقی گروهک های  نیابتی مسلمان در تمام دنیا* فکر میکنند به بهشت میروند...*بودایی ها* فکر میکنند به بهشت میروند...*هندو ها* فکر میکنند به بهشت میروند...*مسیحی ها* فکر میکنند به بهشت می روند...*انسانها را به بردگی میگیرند و زندانی میکنند* فکر میکنند به بهشت میروند...*فکر میکنند اگر هفت مسلمان شیعه رو بکشند* به بهشت میروند...*یهودی ها* فکر میکند به بهشت میرود...*وهابی* فکر میکند به بهشت میرود...*هر کدام بخاطر عقیده دیگران را میکشند* و فکر میکنند به بهشت میروند...*یک انتحاری زنان و  مردان و کودکان بی گناه را میکشد* و فکر میکند به بهشت میرود...این *بهشت* چقدر *زشت* و *کریه* خواهد بود وقتی که این جماعات در آن باشند.این *بهشت* از *جهنم* هم بدتر هست...در جهان تنها يك فضيلت وجود دارد و آن *(آگاهی و خرد)* است، در جهان.تنها يك گناه بزرگ و نابخشودنی وجود دارد آن هم *(جهل و نادانی)* است...بهشت برای آگاهان است وسلام

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منو رفیقم رفتیم کافه رفیقم گفت بیا باکلاس رفتار کنیم گفتم باشه تا اینو گفتم دستم خورد قهوه ریخت رو خودم رفیقم اومد تمیزش کنه بدترش کرد (لباسم سفید بود) هرکی منو میدید فکر میکرد ریدم 😂

یکی از فامیلامون مرده بود ما خبر نداشتیم اتفاقا یه روز قبل گفتیم بریم امامزاده یه تفریح کنیم و هم زیارت..اونجا هم اتاق بگریم بعد بگردیم..دورتادور امامزادهه قبره

دیدیم اشنا ماعن 😐 خیلی ریلکس بودن گفتن نمیخواستیم خبردار بشه تا جواب پزشک قانونی بیاد

خلاصه موقع خاک خاله اون مرحوم خودشو میزد میگفت بزارید منم باهاش برم😐 و خودشو انداخت داخل گور میکفت ولم کنیددد..اونا بزور درش میاوردین بازم میپرید😐داییم گفت خب ولش کنید بزارید بره😐😐😑

از اون ور اون یکی داییم دور وایساده بود داشت به این خانمه میخندید(خیلی ناراحت بویدم اما واقعا این خاله مرتسمو بهم ریخت، بقیشون ریلکس بودن)بعد وقتی داشت میخندید شونه هاش میلرزید دستشو گذاشته بود رو صورتش🥲😂بعد از مراسم یکی اومد دست انداخت دور گردن داییم تشکر کرد ازش

«در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی..»

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته