۳ سال پیش روزی ک با مامانم رفتیم برای انتخاب رشته
ما روستا زندگی میکنیم
از ساعت ۸ صبح ک رفتیم تا ۶ بعدازظهر درگیر بودیم چون باید پرونده رو از مدرسه میگرفتیم میبردیم اداره میرفتیم پیش مشاور
از شانس من همون روز برق رفت کافینت هم نشد برم انتخاب رشته ام رو ثبت کنم دیر شد
اومدیم خونه بابام و داداشم شر درست کردن
داداشم میگفت رفتین جندگی هرزگی
کیف مامانمو انداخت بیرون
دستاشو گرفت میخواست بندازه بیرون ک چرا اینقد دیر اومدین خونه!!!
هنوز ک هنوزه یادآوریش عذابم میده ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ هیچوقت فراموش نمیشه