بهترینش نیست اما خیلیی دوسش داشتم سالگرد عقدمون بود و من میخاستم شوهرمو سورپرایز کنم براش ی مینی کیک خریذم و میز و چیدم و گل و شمع و کیک و ریسه گذاشتم خلاصه آرایش کردم و اینا بعد شوهرم هی نیومد خونه ساعت ۱۱شب شد بعد رفتم طبقه پایین خونه مادرشوهرم دیدم برادرشوهرم میگ شوهرم باز رفت ی بار خالی کنه و فق جاریم قضیه سورپرایز و میدونس و برادرشوهرم وقتی فهمید کلی ناراحت شد و شرمنده شد 🥲🥲بعد منم قهر کردم با شوهرم و اصلا ب روی خودمم نیووردم میز و جمع کردم کیکم گذاشتم یخچال صبح شوهرم ساعت ۷صبح اومد خونه من خاب بودم بیدارم کرد و من کلی اخم و تخم کردم و ... رفتم تو پذیرایی دیدم وای کیک و گل و هدیه و کلی ب خودش رسید و خونه رو چراغونی کرد و ... (شبش جاریم و برادرشوهرم با شوهرم هماهنگ کردن رفتن کیک خریدن😂😂)درکل خیلی خاص بود ساعت ۷و نیم صبح سالگرد ازدواجمونو جشن گرفتیم 😂😂شوهرم مبگ درسته آس نبود ولی خاص بود ساعت ۷صبح کی سالگرد اردواج میگیره😂😂😂خوب بلده حالمو خوب کنه اگ درد باشه درمونم هست🥲🥲😁