ببینید جریان اینه که من یه دوستی دارم ۱۳ ساله با هم صمیمی دوستیم اون همه چیزو به من میگه منم همینطور ، من همیشه ی خدا سعی کردم حالشو خوب کنم نزارم ناراحت بمونه چند روز پیش اومد بهم گفت که من از رلم جدا شدم منم میدونستم این خیلی دوست داره اونو نگران شدم گفتم چرا آخه گفت نمیتونم بگم هر چی گفتم گفت نه منم به خاطر یه جریاناتی نگران بودم نکنه به خاطر من جدا شدن رفتم به رلش پی ام دادم گفتم جریان چیه گفت وا من خبر ندارم ما با هم اوکیم اینا منم موندم این چرا بهم دروغ گفته بهش گفتم پی ام دادم اینا دوستمم کلی حرف بارم کرد گفت غرورمو شکستی به پسر فروختیم کلی حرف زشت زد بهم در حالی که نیتم واقعا خیر بود ، حالا منم موندم اینطوری نمیدونم چیکار کنم چند روزه حالم خیلی خرابه