منو شوهرم ۹ ماهه ازدواج کردیم ۸ ماهه باردارم با مادرشوهرم تو ی خونه اییم زیر ی سقفیم شوهرم همش ساکته موقعه هایی که میخواد یعنی حرف بزنه هرچی حرف داره هی میگه مامان یعنی حتی آب میخواد بخوره میگه مامان آب دارم میخورم الانم مادرشوهرم رفتن کربلا خواهر شوهرم اومده خونمون موقعه ایی که باخواهرش حرف میزنه میخنده و اینا موقعه ایی که من شوخی کردم باهاش جلو خواهرش بدجور زد تو ذوقم نشسته بود گفت کاپوچینو درست کن برام بعد داشت مبخورد اول گفت مامان بعد گفت زهرا اسم خواهرشه من کاپوچینو میخورم سرم راحت میشه یعنی ی درصد هم به من توجه نمیکنه بعد مادرش خواهرشه پس کی وقت من میرسه کییی؟!!!
اینارو به خودش بگو
وقتی دیگه محلش نزاری و به خودت برسی و به فکر خودت باشی و تو جمع بقیه رو مخاطبرقرار بدی ولی اونو نه
اون وقت میفهمه کت تن کیه
محلش نده ، خودش به مرور خوب میشه ، از اون پسراس که وقت میبره تا حالیش بشه زن گرفته
به نظر میاد شخصیت به شدت وابسته دارن ، شرط ازدواجتون بود با مادرشوهر زندگی کنید؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
