نامزد من ک اخلاقش صفر بود...ولی باز من پاش وایسادم زنگ زدم ب دایی و خالش ک تروخدا مجبورش کنید ک بریم مشاورزندگیمون خراب نشه ولی هیچ کدوم اهمیت ندادن حتی برای رضای خدا باهاش صحبت هم نکردن...چون پدرمادرش فوت کرده بود و تک فرزند بود...اما پاشو کرد تو ی کفش گفت دیگ حرمتا شکسته من نمیخوام زندگی کنم باهات