یکی از اقوام دور ما و همشهریمون یه بچه افغانی رو بزرگ میکنن اونمبراشون کارگری میکرده
زن خانواده تقریبا میانسال بوده افغانیه موقعی که شوهر زنه نبوده میاد بوسش کنه این جیغ میزنه همسایه ها میریزن
بعدش میترسه فرار میکنه
زنه هم از ترس ابروش و اینکه پسراش و شوهرش بلایی سر افغانیه نیارن سکوت میکنه
چند هفته بعدش افغانی خفش میکنه طلاهاشو برمیداره چال میکنه کنار ی درختی بعدشم با شال زنه ،اونو خفه میکنه و بهش تجاوز میکنه و میندازه تو چاه
خودشم وسایلشو جمع میکنه تو گیر واگیری که پلیسا دنبال خانومه بودن میره یجا دیگه کار کنه
ولی بعدش که روش شک میکنن و دستگیرش میکنن اعتراف میکنه...