من نه ناراحتم
نه خوشحال
نه گلایه میکنم نه ناشکری
اصلانم دغدغه من این چیزا نیست
ولی ! چرا
مامانم باید بره دنبال دعا نویس برای ازدواج من ؟؟ مگه من ۱۸ سالم بیشتر نیست !
من تازه ۱۸ سالم شده واقعا دوست ندارم دغدغه من ازدواج نیست نمیخوام ازدواج کنم
برگشته دختر عمه هامو مثال میزنه
برای من نه برای مامانش
آره فلانی هنوز کلاس ۸امه خواهرش کلاس یازدهمه ازدواج کرد این هشتمیه هم قراره این رفت سر خونه زندگیش جوابش بدن ازدواج کنه
یکی ماهم که فقط حرف میزنن نمیان
وقتی هم حرفش میشه عصبی میشه شماره فلانیو بده برم دعا بگیرم
واقعا من اگر مامانم رو دوست نداشتم از دستش ناراحت نمیشدم و برام مهمم نبود ولی مگه من اضافی هستم
اصلا عمم دوست داره زود زود دختراشو عروس کنه من چیکاره هستم
خوشبخت شن !
خدایا من واقعا خسته شدم از دست حرفا و کاراشون واقعا واقعا اگه تا دیروز میگفتم باهات قهرم
ایندفعه نگفته قهر میکنم
مگه من چمه من فقط یه گناهی دارم مرتکب میشم اینه که یکیو دوست دارم !؟
اینه که فرد مورد علاقه م مورد اعتمادم رو میخوام اینه که هیچکس دیگه به چشمم نمیاد چرا من ؟؟
امیدوارم خدای بزرگم اگر مرتکب یه گناهیی شدم و دارم تاوان اونو میدم بهم نشون بدی الانم استغفار میگم شاید بخشیده شدم
میگن نماز اول وقت خب چقدر نماز اول وقت بخونم که درست شه ؟؟