من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
کاش چشمان مرا خاک کنید ... تا نبینم که چه تنها هستم...یک لحظه از انسان شدنم هست که ان رانمی توانم هرگز بدون وحشت بخاطر بیاورم، زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم راشنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را میدهد با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می اورد، انها همه جا ساعت نصب کرده اند. اما چطور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند ، در سینه شان حمل کنند.!
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
اگر فراق و وصل سرد و گرم این دنیاستعجیب نیست که دل کاسه ای پر از ترک است..
تو خوش میباش با حافظ ، برو گو خصم ، جان میده
چو گرمی از تو میبینم ، چه باک از خصمِ دم سردم ..؟!
من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
نه برای کنکور. توی یکی از تاپیک هات دیدم. گفته بودی برا قبولی دولتی میخوای در کنارش بخونی برا کنکور
نه جانم
نخوندم دیگه ، راضی بودم از فرایند
میخونم برای وکالت انشاءالله
من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
تو خوش میباش با حافظ ، برو گو خصم ، جان میدهچو گرمی از تو میبینم ، چه باک از خصمِ دم سردم ..؟!
مابر سر ان کوچه که افتاد گذارت ...
یک شهر گواه است که مردانه نشستیم
کاش چشمان مرا خاک کنید ... تا نبینم که چه تنها هستم...یک لحظه از انسان شدنم هست که ان رانمی توانم هرگز بدون وحشت بخاطر بیاورم، زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم راشنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را میدهد با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می اورد، انها همه جا ساعت نصب کرده اند. اما چطور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند ، در سینه شان حمل کنند.!
مابر سر ان کوچه که افتاد گذارت ...یک شهر گواه است که مردانه نشستیم
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت ....
من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
من عاشق گوشه ی دنج اتاقمم🌱عاشق اون صندلی پشت میز و پنجرهی دل انگیز روبروش. بخصوص وقتی هوا بارونیه!🌦عاشق فنجون داغِ قهوه و نظمِ خودکارای رنگی . گوشهی دنج اتاقم یکی از بهترین رفقای منه! هرروز صبح باهم قرار داریم که برای پیشرفتمون تلاش کنیم و حتی شده یک قدم به سمت جلو حرکت کنیم.من اونجا مینویسم ؛ شعر میخونم و از همصحبتی با حافظِ جان لذت میبرم... حافظ، قندِ گوشهی دنجمه! _کلکِ حافظ ، شکرین میوه نباتی ست ، بچین! _🌻توی این کلبهی کوچیکِ روحبخش ، مطالعه کتاب دقیقا مثل دویدن زیر بارونه ! اونم بدون چتر... ؛) اما قلب و جانِ گوشه ی دنجم، معبود و معشوقم خداست :)یه لحظه چشماتو ببند و تصورش کن :❤خدا آن حس زیبایی ست که در تاریکی صحرا ، زمانی که هراس مرگ ، میدزدد سکوتت را ، یکی مثل نسیم دشت ؛ آهسته میگوید : _کنارت هستم ای تنها_دلت آرام میگیرد... :)❤🌱 معبودِ محبوب؟!وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ ...و تویی منتهای خواسته و آرزوی من، در دنیا و آخرت...🌱❤
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافتعمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت ....
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
کاش چشمان مرا خاک کنید ... تا نبینم که چه تنها هستم...یک لحظه از انسان شدنم هست که ان رانمی توانم هرگز بدون وحشت بخاطر بیاورم، زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم راشنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را میدهد با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می اورد، انها همه جا ساعت نصب کرده اند. اما چطور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند ، در سینه شان حمل کنند.!