یکی از دوستای صمیمی ام که باهم همکارم بودیم تازه نامزد کرده بود، یه روز برگشت بهم گفت چرا انقد لاغری تو، هیشکی نمیگیرتت، من اونموقع بخاطر یه سری مشکلات روحی و. جسمی خیلی لاغر شده بودم البته با اون وجود خواستگارم داشتم و ظاهرم درکل خوب بود. خیلی دلم شکست چون خودش تازه نامزد کرده بود و حس میکرد قله اورست فتح کرده😄 و اینکه همیشه با لحن شوخی لاغری مو میگفت ناراحت نمیشدم اما این دفعه با لحن جدی و طعنه گفت، منم کلا آدم حاضرجوابی نیستم چیزی نگفتم و سکوت کردم اما هیچوقت یادم نرفته بود.
الان ۶ سال از اونموقع میگذره دوستم طلاق گرفته و من یه همسر خیلی خوب قسمتم شد. من دلم شکست ولی هیچوقت برای دوستم بد نخواستم راضی به این نبودم زندگیش خراب شه فقط خواستم بگم ما از آینده خبر نداریم بابت چیزی ک امروز داریم و بقیه ندارن مغرور نشیم طعنه نزنیم هر حرفی به زبون نیاریم حتی به شوخی، دل شکستن خیلی راحته اما بدست اوردن دل راحت نیست من بعد از این همه سال هنوز اون جمله اش یادم نرفته
اگه شمام مورد مشابه براتون پیش اومده تعریف کنید